-
کی مالِ کیه؟؟؟!!!
یکشنبه 23 تیر 1392 22:00
سلام! اینم رونمایی از اولین خاطرات ، حالا کدوم خاطره مال کیه؟؟؟!!! خاطره شماره یک : یادم میاد خونمون ویلایی بود، بعد یه زیرزمینی داشت، من قل خوردم افتادم تو اون زیرزمین! بعد پله هاش خیلی ارتفاع داشت! مامانم بهم آب طلا داد ! SHAPE \* MERGEFORMAT کیانا خاطره با جزئیات از بچگی که یاد ِ آدم نمیاد ! خاطره شماره دو: وقتی...
-
ضرب المثل های خود ساخته 2
پنجشنبه 20 تیر 1392 22:00
سلام! یه ضرب المثلم هس که میگه : " ماه رمضونی که با قرمه سبزی شروع بشه ، خوب ماه رمضونی میشه خـــــــــــــــــوب" بعله اینجوریاس!!! + من از همین تیریبون اعلام میکنم اصلا و ابدا آدم شیکمویی نیستم ++ مهلت بازی شنبه ساعت 22 تموم میشه و یک شنبه ساعت 22 توی یک پست همه رو میذارم ، با پیشنهاد رعنا خاطره ها بی نام...
-
تسلیت نوشت
دوشنبه 17 تیر 1392 00:38
سلام! خیلی سخته بخوام به کسی تسلیت بگم .اصلا ذات تسلیت گفتن دردناکه... آذر پارسال زیاد تسلیت شنیدم ، از دوست ، آشنا ..فامیل ... نمیدونم نمیدونم تسلیت شنیدن چقدر میتونه برای کسی که عزیزشو از دست داده دلگرم کننده باشه تو اون روزا برای من فقط واژه هایی بودن که گفته و شنیده میشدن ، حس میکردم دردی از وجودم کم نمیشه با این...
-
بازی وبلاگی :دی
شنبه 15 تیر 1392 22:00
سلام! خب میرسیم به قولی که داده بودم ، یعنی بـــــــــــــــــــــازی وبلاگــــــــــــــــــــی ازتون میخوام با دقت به گذشته تون فکر کنید و اولین خاطره ای که از بچگی تون به یاد میارینو بنویسید( اگر سنتون رو هم بنویسید که خلی خوب میشه) و به صورت خصوصی برام کامنت بذارید ، از همین امروز و همین ساعت یک هفته فرصت دارید تا...
-
نوشتهای برای من :)
پنجشنبه 13 تیر 1392 22:00
سلام! تصمیم گرفتم برایتان چیزی بنویسم درست مثل کاری که برای بقیه ی دوست داشتنی ها، بقیه ی دست نیافتنی ها، کردم. چشم هفت رنگ تان، صدای خنده تان که دل آدم را با خودش می برد به نا کجا، بدجنسی توأم با کنجکاوی تان، کودک شیطان درون تان، کوله پشتی بزرگ تان، صدای شادی بخش تان، اعصاب نداشته تان، و آن آغوش مهربان تان، همه را...
-
ســـــــــــیب!!!
یکشنبه 9 تیر 1392 22:00
سلام! اول بگم : من عاشق این سیب کوچولوهام (مشهد بهشون میگن سیب گلاب بقیه جاها رو نمیدونم) صب بابام میوه خریده بود و مامانم داش میوه ها که شامل همین نوع سیب هم بود میشست منم تو همون حین رفتم دو تا سیب خوردم ، اومدم سومیشو بردارم دیدم مامانم داره چپ چپ نیگام میکنه ، منم که کلا نیشم تا بنا گوشم بازه گفتم : خب یکم بیشتر...
-
والیبــــــــــــــال
شنبه 8 تیر 1392 10:40
سلام! راستشو بخاین هیچ فکرشو نمیکردم که ببریم ، واقعا دیشب تا مرز سکته پیش رفتم بخصوص تو ست 4 که امتیازا یکی یکی بالا میرفت و شانس ما برای برد کمتر میشد .داشتم داغون میشدم انگار یجورایی این بازی واسم حیثیتی بود بین سرزمینی که عاشقشمو ،جایی که توش بدنیا اومدم .قطعا ارق(؟) ملیم غالب بود بر علایقم انگار هنوزم باورم نمیشه...
-
ماجراهای من و خواستگار "نون"!!!
پنجشنبه 6 تیر 1392 22:00
سلام! از وقتی یادم میاد همیشه قاطی کارای بزرگترا بودم و اینجوری بزرگ شدم که بزرگ باشم و هی نظرات تخصصی و فنی در زمینههای گوناگون بدم و بقیه م عادت کردن که نظرمو بپرسن! اینجوری که از اونموقع ها یادم میاد همیشه آنچنان با اعتماد به نفس نظر میدادم که کسی نمیشناختَم فک میکرد با چه بچه اعجوبهای طرفه فک کنم اولین بارم همون...
-
شلوارک!!!
دوشنبه 3 تیر 1392 22:00
! سلام عاقا ما امروز تربیت بدنی داشتیم ، منم دیدیم هوا گرررررررررررررمه با شلوارک رفتم زمین موقع برگشتن حال نکردم شلوار پام کنم ، هی بچه ها گفتن داری میری یه چی میشه من گفتم نـــــــــــــــــــــــــــــ ــــه بابااااااا دفعه اولم که نیسسس خولاصه عاقایی که شوما باشی ما اومدیم بیرون دیدیم بـــــــــــــــــــع قریب به...
-
ضرب المثل های خود ساخته 1
یکشنبه 2 تیر 1392 22:00
سلام! یه ضرب المثل قدیمی هس که میگه : لذتی که در خوردن غذایی که بش حساسیت داری هس ،در خوردن غذاهای معمولی نیس + از ضرب المثل های خودساخته اینجانب بعد خوردن کشک و بادمجون
-
اندر احوالات کار نکردن کیا بانو جان :دی در خانه!!!
جمعه 31 خرداد 1392 22:00
سلام! والا من یه روز اومدم کار کنم تو خونه ، مامانم برگشت گف میشه تو کار نکنی بری بشینی سر همون دُرست ؟؟؟! اینجوری لااقل خسارت که وارد نمیکنی به خونه + حالا یه چند تا ظرف از دستم افتاد و یکم آشپزخونه کثیف شد و یکمم گاز مگه چی شده ؟؟؟؟!!!! خو همین کارارو میکنن که من کار نمیکنم دیگه ،والا بخدا
-
من و آرزوی داداش!!!
چهارشنبه 29 خرداد 1392 10:06
سلام! یکی از فانتزیای بچگیم این بود که بزرگ بشم بعد بفهمم بابام قبل مامانم یه زن دیگه داشته و از اونم یه پسر داره ،بعد پسره بیاد بگه ،بچه بابامه و وقتی همه عصبانی و اوضاع قیش قراش ماش بود من داوووشمو ببینم بگم دااااااااااااااااادااااااااااا اااااااااااااااااش (بصورت حرکت آهسته بپرم بغلش ) بعد دیگه هیچی دیگه ببینم به...
-
موضوع انشاء : من ، تابستان و فوبی سوسک
سهشنبه 28 خرداد 1392 15:36
سلام! به نام خدا موضوع انشاء من "من ، تابستان و فوبی * سوسک" است. در شهر من تابستانها هوا بسیار گرم است بنابراین سوسکها و دیگر حشرات موذی از لانههایشان بیرون میریزند و مدام به خانههای ما سرک میکشند و هی جیغ من و خیلی از آدمهای دیگر را در میآورند .من از سوسک نمیترسم ( مامانم میگوید دروغ ننویسم چون...
-
آیا ما روشنفکریم؟!!
شنبه 25 خرداد 1392 23:51
سلام! روزی که ع.ارف کناره گیری کرد دوستم مسیج زد که : ع.ارف بر اساس خرد جمعی!!! کناره گیری کرد و اسطوره شد ، چن روز قبلش وقتی اومده بود مشهد بم گف بیا بریم گفتم "ش" جان عزیزدلم به من پول هم بدن حاضر نیستم اینجور جاها بیام .از اون اصرار و از انکار ... خلاصه اینکه در جواب مسیجش گفتم "ش" جان تصدقت خرد...
-
کمیّت را با ما تجربه کنید!!!
شنبه 25 خرداد 1392 12:58
سلام! 5:30 دقیقه تا 19:15 دقیقه بدون ذره ای نیاز به دستشویی حتا با وجود نوشیدن حدود 3-4 لیتر آب + خاستم بگم ما همچین مثانه هایی داریم ، دلتون کباب + + دیروز بیرون شهر تشریف داشتیم ، جایتان خالی بود بسی بسیار خوش گذشت به ما
-
لاک بازی :دی
چهارشنبه 22 خرداد 1392 19:35
سلام! بنا به دستور طـــــودی جان قبول زحمت نمودیم که در لاک بازی شرکت نماییم :دی اینم عکس لاکای ناز دردونه من + وسوسه شدیم در این بی پولی برویم چن تا لاک خوشگل مشگل بخریم ، بعله!!!
-
شیر پاک خورده
چهارشنبه 22 خرداد 1392 12:22
سلام! نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای همه ایده هامو از ذهنم دزدیه که هیچی یادم نمیاد بنویسم :| + اصلا منو چ به نوشتن !!!! والا بخدا :)
-
اینم از مادر ما!!!
دوشنبه 20 خرداد 1392 14:38
سلام! ( امروز- نیم ساعت پیش- سر میز ناهار) بابا : فنچک ناهار خوشمزه شده بود بازم درس کن از اینا من : آره ایول دمت گرم (خودتونم لاتین! ) بابا رو به مامان : یه آبگوشتیم!!! بده درس کنه ببینیم چه میکنه ، دست پختش خوبه مامان : آره این دو تا (اشاره مستقیم به من و سارا ) که هیچی نشدن ببینیم این چی میشه من : من این همه چیزیم...
-
انواع پــُـز!!! دخترونه
یکشنبه 19 خرداد 1392 22:00
سلام! بین دخترای دبیرستانی دو نوع پـُز!!! وجود داره 1. پز ادامه تحصیل 2. پز شوئر کردن
-
اندر احوالات آکوخان گم شده!!!
شنبه 18 خرداد 1392 12:03
سلام! امروز صبح من درگیر کارهای روزانه م بودمو آکوخان (که قطعا از قبل معرف حضورت هست طوطی مون) مشغول جیغ جیـــــــــــــــغ کردنای همیشگیش بود که یکهو مامان اومد خونه و جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ بنفش کشید با این مضمون که " آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآکووووووووووووووووو تو اینجا چیکار...
-
خوش آمدگویی به سبک بلاگ اسکایی!!!
جمعه 17 خرداد 1392 17:30
سلام! ابتدان باید خدمتون عارض بشم که بنده بعد از یک مدت کمی تا قسمتی دوری ( واقعا نمیتونم بگم دور بودم ،چون دروغ راسته کار ما نیس خدا وکیلیش!!! ) تصمیم گرفتم برگردم سرخونه و زندگی سابقم! اما به لطف بلاگ اسکای جان که مرحمت فرمودن و این تغییرات اساسی رو ایجاد کردن و البته به دلیل اینکه شخص شخیص خودم توی این مدت مدام...