تازه از سر خاک برگشتهام. از اواسط آذر که هوا رو به سردی گذاشت دیگر هر هفته نمیرویم بهشت رضا! راه دور است و ...
امروز با باباون یک عالمه حرف زدم ، یک عالمه گله کردم. این مدت به خواب همه آمدهاست جز من! احساس میکنم دیگر دوستم ندارد. حس خوبی نیست
شاید هم چون دیگر آن دختر خوب بچگیم نیستم ، شاید هم ... نمیدانم اما هرچه که هست بدجور دلخورم
دلم تنگ شده
آدم بعضی چیزها را هیچوقت فراموش نمیکند....
عید بود ، همین عید 92
من داشتم اولین نداشتنم را تجربه میکردم! اولین عید توی 22 سال زندگی که رفته بودم نشسته بودم کنار مردهها
سمت چپ بابا جون ، دو تا همسایه آنور تر ، یک جوان دفن شده
تاریخ فوتش یک روز دیرتر از باباجون است ، متولد 63 است و تازه داماد و ...
سال که تحویل شد همسرش خیلی گریه کرد آنقدر که از گریه اش، گریه ام گرفته بود ، حق داشت
تازه قرار بود خوشبخت بشود اما حالا رخت سیاه تنش پوشیده ، بجای بغل کردن همسرش باید سنگ قبرش را بغل کند...
از همان روز بدجور برای بُلد شدهاست ، هربار برایش فاتحه میخوانم
امروز به نوشین گفتم توی این ردیف ،این، تنها سنگ قبر همیشه تمیز است . ...
برای آرامش روحش دعا کنم و همینطور برای آرامش همسرش. کاش خوب باشد ، کاش برود دنبال زندگیش
هنوز خیلی جوان است برای تنها زندگی کردن و تنها بودن ...