سلام!
امروز صبح من درگیر کارهای روزانه م بودمو آکوخان (که قطعا از قبل معرف حضورت هست طوطی مون) مشغول جیغ جیـــــــــــــــغ کردنای همیشگیش بود که یکهو مامان اومد خونه و جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ بنفش کشید با این مضمون که " آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآکووووووووووووووووو تو اینجا چیکار میکنییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟!!! " در این اثنا از اتاق پریدم بیرون که دیدم بعله ! این آقاپسر زحمت کشیدن از قفس اومدن بیرون که هیچ ، اومده پایین و داره تو خونه جولون میده واسه خودش ، به هر جون کندنی بود روونه بالای قفسش کردیم ( در جریان هستید که من توی دو سال و دو ماه گذشته حتی یک بار هم به این پسر جیغ جیغو دست نزدم دیگه؟!!
) خولاصه مامانم باز رفت خونه مامان جونی و بابا که تازه رسیده بود خونه اومد توی اتاقمو راجع عصر که قراره بریم خرید کمی صحبت کنیم و آکو که توی قهر بود تا تونست جیغ میزد و منم البته فحش میدادم هموووجووووور
، فنچک خونه ساعت 11:45 امتحانش تموم میشد و بابا باید میرفت دنبالش ، بابا از اتاقم رفت بیرون که بره دنبال فنچک و منم مشغول صحبت با تلفن شدم ، تلفن صحبت کردنم چند دقیقه بیشتر طول نکشید که دیدم صدای آکو خان درنمیاد واسه همین رفتم ببینم باز داره چه دسته گلی به آب میده که دیدم روی قفسش نیست!!!!!
اولش فک کردم حتمن رفته تو آشپزخونه یه نگاه انداختم دیدم نخیر نیست ، صداش کردم دیدم جواب نمیده ...ترسیدم نکنه رفته باشه جایی
بدو بدو رفتم بالا پشت بوم جای چمبه ( چمبه یا همون بلی چمبه بلدرچینمون هستن که اون بالا زندگی میکنن و البته آکو بشدت ازش میترسه!!!) دیدم آکو نیست ،آخه گاهی میزنه میره جای قفس اون خیره سر!
رفتم خونه مامان جونی و تو این حین همش داشتم میگفتم آآآآآآآآآآآآآآآکووووو کجااااااااااااییی؟؟؟!!! که مامانم اومد گف چی شده؟؟؟ گفتم آکو نیس مامان
جونم براتون بگه من و مامان و مامان جونی افتاده بودیم دنبال یه الف بچه!!! الان نگرد کی بگرد هرجایی رو که فکرشو بکنین گشتم اما واقعا نبود تا اینکه به سرم زد نکنه بابا باخودش برد باشش؟؟!!!
گوشی رو برداشتم زنگ بزنم که بابا که صدای آیفون اومد ،فنچک خونه بود ...از بالای پله ها داد زدم : آکو با توئه؟؟!!!
دیدیم بعلهههههههههههه پدر جانمان اکو رو برداشته گذاشته رو شونه ش با خودش برده!!!
حالا شما قیافه من و مامان و مامان جونیمو تصور کنین چه شکلی بودیم
و این هم چهره بابا جانمان هنگام ورود به خونه
خولاصه که خواستم بگم ما همچین خونواده ای داریم ، همچی بی خبر میذارن میرن آدمو سکته میدن نامرداااااا
:))))))
خانوادگــی دم ِتــون گــرم ینــی
ما خیلی مخلصیمممم :)))))
دم شووومام گررررم آبجی:دی
کوچیــــکِ تیـــم :)))
ما بیشترررررررررر :))))
اوووه پس خونه شما هم مث خونه مامانی اینای من پرنده چرنده دارههه

باید منم از مینای ماما اینا بنویسم پس...:دی
وااای مامانیت احیاین بابایی رو خفه نکردن؟
آرررررررررررررررره
اینقدم بدم میاد من
بنویسسسس
داشتن پیش میرفتن تا مرزش :دی
بازگشتتان فرخنده !!
سپااااااااااااااسگزاریم
واااای کیانا من انقد از پرنده هاااااااا میترسمممم
البته نمیترسماااا به قول فامیل دور خاطره ی بد دارم
من نمیترسم اما بدم میاد ،بدبخت هربار میاد طرف من جیـــــــــــــــــــغ بنفشششش میکشممم
بعله بعله متوجهم
وای خیلی عکساشون قشنگ
بودن کیانا .چه باحالن اینا
و:کجا بودی باز گم کرده
بودم اینجارو!!!!!!!
یاحق...
آوا دوس داری میتونم بدمشون به تو هااااااا

عزیزمممممممممممممم آدرسشو عوض کرده بودیم ینی کلا آرشیو که هوتوتو شد ولی تو خونتو کثیف نکن عزیزمممممم
نه میخوام بدونم من که مادر اون بچه ام ار ماجرای به این مهمی الان باید مطلع بشم؟؟؟؟هان!!!!!
ینی اینه رسم امانت داری بچمو نزدیک بوده گمبوگورش کنین
ب من چ .میخاستی بیای تا بت بگم
بوووروووو یرههه مشهدیییی، بچه شو انداخته لنگ ما حالا حرفم میزنه
اینم عکسه از بچم گذاشتی واسه زمون نوزادیشه که آخه اصلنم خیلی تاره این همه فنچک عکس قشنگ ازش گرفته خو اونارو میذاشتی
چیه ترسیدی همه خوششون بیاد ازش ها؟حسودیت شد ها؟
تو پی سی نداشتم دیگه ، حوصله شم نبود که بگردم ببینم بازم هس یا نه
من از خدامه یکی خوشش بیاد بدم ببرش
منم آکو خان و چمبه بانو میخوانم


تازه من یه خارپشتم میخوام
با یه خرگوش
فعلا همینا
ولی خب نمیذاااارن
الهیییییییییی

من پرنده دوس ندارم ،میخای بدمشون ب تو؟؟؟!!! :دی
من خرگوش داشتم مامانم انداختش بیرون
لاک پشتامم که بت گفم مردن
الان سنجاب میخام مامانم نمیذاره بخرررررمممم
واااای آرررررررره سنجابم میخوااااااااااام
از موش و همستر خیلیــــــ بدم میاد ولی عاشق سنجابم
سنجاب خعلی عشقههههههه
خارپشتم خوبه دوسم اره اینقده کوچکووولههه( اینو یام رف تو کامنت قبلی بگم :دی)
همسترم خوبه اما اون وشای دیگه نههههههههههههههه