لبخنـــــــــــد ژکـــــــــــوند ــــک مـــــــادامــــــ

زَنیــــ اینجاستــــ کــِــ میــــ خواهـَـــــد لَبخَنــــــــد بـِـــــــزَنَد :)

لبخنـــــــــــد ژکـــــــــــوند ــــک مـــــــادامــــــ

زَنیــــ اینجاستــــ کــِــ میــــ خواهـَـــــد لَبخَنــــــــد بـِـــــــزَنَد :)

من پسرم عایا؟؟!!!


سلام!


روزی شیخه کیانا بر منبر تفقه و تدبر نشسته بودی و محض در آوردن لج یکی از شیوخ به غایت بی شعور! دست به عمل زده بودی و برای رفیق شفیقش را که از شعرای شعر جدید و از نوادگان شعرای به نام سال های نه چندان دور است ، دعوت دوستی فرستاده بودی و لازم به ذکر نیست که فی الفور نیز پذیرفته گشتندی!

پس از آن شیخه در حال گشت زنی در بین اشعار بودندی که به شعری تا حدودی زیبا و دلنشین رسیده بودی و آن را لایکی نمودندی و کامنتی بر مضمون زیباست و این حرفا گذاشته بودندی کـــــــــــــــــــــــــــه 

آن شیخ شاعر پاسخ فرستندی که یا شیخ کیا خان مخلصیم و همین شیخه را به خنده افکندی .شیخه مسیج فرستادندی که یا شیخ بامزه ای و خنده ای بر ما افکندی و تعارفاتی بین شیخه و شیخ درگرفت!!! و مسئله ختم به خیر شدندی تــــــــــــــــــــــــــــا مغـربین که باز شیخه از شعری به وجد آمده و کامنتی در خور برای آن شیخ گذاشتندی که باز شیخ پاسخی فرستادندی که شیخه را به غلت زدن انداختندی با این مضمون که یا شیخ کیا حاجاقا سپاست میگذاریم 

فی الحال باز شیخه مسیجی روانه شیخ کردندی که چه می گویی یا شیخ؟؟!! بعد ساعتی چند گفت و شنود ، اراجیف بافی و شوخی ،فی ما بین سخنان  شیخ گفتندی "پسرک جوان" و شیخه فریاد برآوردی یا شیخخخخخخ کیف حالک؟؟!!!

شیخ از جای پریده و پرسش کردندی که یا شیخ مگر "کیانا" نامی پسرانه نیست؟؟!!!

شیخه زبان گزیده و با دو دست بر سر کوفتندی که یاللاجل!!! شیــــــــــــــــــخ شاعر هوشت کجایندی؟؟!!! این عکس که میبینی پسر است عایا؟؟!!!


در همین جا بود که مریدان خشتک ها بدریدندی و شیون و زاری به راه انداختنی و با دست بر سر کوفتندی و از مهلکه دور شدندی!!!


+ این داستان واقعا دیروز اتفاق افتاد ، حالا شماها بگین همین عکس من(همون که قبلا این بغل بود) کجاش شبیه پسراس آخه؟؟؟!!!! 

++ نمیدونم چی نوشتم از بس رفتم و اومدم